عاشقانه های مادر و دختری ...

چهل و یک روز گذشت...

امروز چهل و یکمین روزیه که به لطف خدا فرشته کوچولوی ما اومده توی بغلمون خیلی سختیها کشیدیم توی این مدت که بعدا با جزئیات تعریف میکنم... امروز همسری تهران عمل چشم داشت و من و آویناکوچولو خیلی ناراحتیم که نتونستیم همراهش بریم و کنارش باشیم. البته من بعد از به هوش اومدنش تلفنی باهاش صحبت کردم و خیالم راحت شد که حالش خوبه شکرخدا. انشاا... دکتر از نتیجه عملش هم راضی باشه. دیروز آوینا رو بخاطر نفخ های شدیدش بردیم دکتر که براش سونو نوشت و مشخص شد که طفلکم ریفلاکس معده داره. خیلی ناراحت شدم چون خیلی داره اذیت میشه عزیزکم... فردا جواب سونو رو میبرم پیش دکترش تا ببینم چی تجویز میکنه. درکل این روزا علی رغم شیرینیهای فراوونش خیلی هم سخته و با خستگی و...
26 بهمن 1394
1